اگر دلت خواست، شعری غزلی مرا مهمان کن :)
«سفر به خیر»
«به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید
- «دلِ من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟»
- «همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم...»
- «به کجا چنین شتابان؟»
- «به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا سرایم»
- «سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلامِ ما را»
محمدرضا شفیعی کدکنی